47 چه آدمای نازی...

47

چه آدمای نازی...

یه سری از آدما خیلی خوبن! سرشون واقعاً تو لاک خودشونه. دیگه تو لاک یکی دیگه نمیرن. اینقد نازن. یواش میان یواش میرن ، اصلانم گربه شاخشون نمی زنه.

عینهو مثل شتر مرغن. باشون میگی بیاین تخم بزارین میگن ما شتریم ، وقتیم میگی پس بیا بار بکشین میگن ما مرغیم. از این دیگه بهتر میخواین؟

عقل جنو دارن ؛ اما واسه خودشون. تو کارای جامعه اصلا غایب غایبن. اگرم یه وقتی میان یجوری میان که یه وقت خدای نکرده تلی تو پاشون نره.

آه از ظلمی که به اینها میشه. برو پیششون بشین ببین چقدر تاریخ به اینها ظلم کرده. هفدونیم هکتار زمین داره ؛ اما همه رو کنار گذاشته و هیچ اسمی ازشون نمی بره ، ولی یک دونه یک خویزی داشت که نیم سانتی متر همسایه اش زمینشو دله گرفته بود. وای وای از این ظلم. هر جا می نشست یکجوری از مصیبت می گفت که تو روزهای متمادی بی اختیار اشک از چشمانت سرازیر می شد.

آقا وقتی یه کاری یکم دردسر داشت ؛ اینقدر مظلوم می شد که گویی حیون خدا ماهاست که خاراک نخورده اصلا. وقتی همه به نتیجه می رسن ، این مظلومانه می گه خدا وشون پیر مار ره بیامرزه. حساباش همه پره ، ولی عین گداهای سامرا دلت می خواد یک قرون هم اگه پول داری بدی باش.

وقتیم موقع گفت و شنود میشه ، این اصلا اینگار از همه عالم و آدم بیخبره. و یه جوری بات ذُل می زنه که دلت می خواد روزهای متمادی بشینی و براش توضیح بدی.

ولی کور خوندی! خیال نکن خیلی زرنگی ؛ مثل تو تو تاریخ زیاد بودن. همه شون رفتن و اموالشونو هم به یغما بردن. الان قرن ها از مرگشون میگذره و اونا هنوز که هنوز دارن حساب پس میدن!.

مثل موش داری برا خودت سکه جم و جور میکنی؟ چنان سکه هاتو می برن و میخورن که وقتی زنده بشی و ببینی اینا رو سکه هات نشستن دوباره پنج بار در جا سکته می زنی!

زرنگی می کردی؟ پول جمع کردنو بلد بودی ، از این و اون قاپیدنو می دونسی و بات میگفتن بیا و یه ذره تو کار مردم باش می گفتی مه دس بر ننه.

عقل جنو داشتی ، هیکل اسبو داشتی و شکمتو می بایس با فرغون اینور و اونور ببرن و امکانات همه رو عین باقلوا می خوردی و لی سرتو عین کپک میدادی تو برف و انگار نه انگار زنده ای؟

نه خاله ، اینجوریام نیس. تو اشتباه میکنی. باید از توانمندی ات برای مردم خرج کنی. تو حق این و اونو گرفتی. تو حق دیگرانو قاپیدی. عقل و هوشم که داری. بفرض که سر اینو کلاه بذاری ، سر اون کسی که حساب می کشه رو دیگه نمیتونی کلاه بذاری که.

راس نمیگم؟ یه عده ای اینجورین دیگه. کنار نشستن و دلشون می خواد کسی کاری بکارشون نداشته باشه و دیگران تو همه کارا زحمت بکشن و اینها حالشو ببرن.

امان از اینجور آدماااا

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.