66 - حالا که بزرگ شدی ؛ پس بزرگی کن واقعاً!!

66

حالا که بزرگ شدی ؛ پس بزرگی کن واقعاً!!

خیلیا تلاش دارن که تو یه زمینه هایی بزرگ َشن. پول دار بشن ، عِلم دار بشن ، پست دار بشن و...امّا جان مادرت وقتی بزرگ شدی تو جامعه ات ، همه که روت حساب باز کردن ، حالا هی ادا و اطوار در نیار و غمپوز در نکن. میدونی چیه؟ میگن جایگاه تعریف شده هس. میدونی ینی چی؟ ینی یه امکاناتی داره و در اون نادیدنیشم یه مسئولیتایی. ینی تو وقتی بزرگ شدی ، فقط از امکاناتش استفاده نکن و مسئولیتشو کنار نذار عزیزم. خواه ناخواه یه عده ای میان برا حل مشکلشون پیشت. دَنکی شوتشون نکن و پرتشون نکن. سرشون منّت نذار. حلّال مشکلشون شو ، نه نمک پاش زخمشون.

این حرفایی که الان گفتم حرف من نیستا! حرفای خاله مورفی است. وقتی که خارزاش میخال کشیش شده بود. یه روز اومد پیش خاله اش که نشون بده که بله ، آدم بزرگی شد. خاله مورفی هم اون حرفارو باش گفت. البته خیلی حرفای دیگه هم گفته بود که من همینقدرش یادمه.

انصافاً هم کشیش میخال آدم بزرگی بود. خیلی ... حرفای خاله عجیب روش تاثیر گذاشته بود و اصلاً روستامونو از این رو به اون رو کرده بود. هر کی مشکلی براش پیش میومد که درمونده میشد ، میومد پیش کشیش و اونم با روی گشاده و مهربونی مشکلشو حل می کرد. آدم چقد خوبه که یکی تو جامعه اش اینجوری آدم داشته باشه که سنگ صبور و حلال مشکلای همه باشه. چقد واقعا آدم خیالش راحته.

یکی مریض میشد پول نداش میومد پیشش ، یکی زن نداشت میومد پیشش ، یکی شی نداشت میومد پیشش ، یکی مشکل خانوادگی داشت میومد پیشش ، آب شهر قطع میشد میومدن پیشش ، اسبش فرار می کرد میومدن پیشش ، ماشین میخاسن بفروشن مشتری نبود میومد پیشش ، یکی میخاس دس به یه کاری بزنه و مشورت میخواس میومد پیشش و... اصلا تو بیا تو روستامون ، اندرزآباد از هر کی بپرسی یه خاطره هم هست ، ازش دارن. البته اسم روستامون یکم غلط اندازه که البته شاید الکی اَم نبود که این اسمو روش گذاشتن. چون قبل از کشیش ، یه آدمای دیگه ای بودن که اسماً بزرگ بودن ولی رسماً دو پول نمی ارزیدن. اگه خدای نکرده یه دو زار پول نیاز داشتی و سر شب میرفتی ازشون بگیری ، اینا هفده شبانه روز بات اندرز میدادن و آخرشم فرار میکردی از دسشون و حاضر بودی بقیه عمرتو تو کوه و بیابون بخوابی و گذرت دوباره به اینا نخوره.

ولی کشیش میخال ، یه چیز دیگه بود. واقعا به اینجور آدما میگن آدم بزرگ و آدم درست حسابی. کشیش اینقد برا مردم و جامعه تلاش می کرد که دیگه بعد از مدتی انگار اصلا مشکلی نبود که حل نشده باشه. آدم کیف می کرد که دیگه کسی از این مدل غم و غصه نداره. فقط یه نمونه از کاراش بگم. کشیش میگفت که هیشکی نباید مجرد باشه. هر کی تو سن ازدواج رسیده باید ازدواج کنن و همه وسایل زندگیش البته تو یه حد معمول ردیف بشه. و اینکارو هم میکرد. واقعا دم مردم هم گرم که هر وقت کشیش چیزی از اینا میخواس نا نمی گفتن. پا در رکاب آماده بودن. آره ، کشیش میگفت ، حتی زن و مردای پیر هم که به نوعی تنها هستن باید ازدواج کنن.

یه روز باتفاق کشیش داشتیم از یه کوچه ای رد میشدیم. چار پنج نفر هم همراهش بودیم. از دور سمائیل تک خال را دیدیم از دور داره میاد و رو دوشش هم یه زنبیل لوله ای هست و زه میزنه میاد سمت ما. کشیشم گفت ها سمائیل ، اول سوایی ، زه میزنی و کجا بسلامتی؟ گفت میرم سر زمین. گفت تو لوله دوشت چیه؟ گفت مادر بزرگ کتیرا. همه زدیم زیر خنده و خیال کردیم شوخی میکنه. بعد دیدیم نه واقعا راس میگه. کشیش گفت چن سالشه؟ سمائیلم گفت چارصدو هفتاد و یکو پَلی کرد و میره تو چارصدو هفتاد سه. کشیش خیلی تیز هوش بود گفت ینی هفتاد و یکو پلی کرد میره هفتاد و دو یا سه؟. سمائل نامردم گفت مادربزرگ دوکلاسه میزنه. مجدداً همه خندیدیم. کشیش گفت ببینمش. بعد از بالای دوشش دید. و ما هم دیدیم. من که دیدم بنظرم اومد تو عکسای علوم از این اسکلت ها هست؟ حالا همین اسکلتو روش یه پوس بکش عین چتر ببندش. ینی مادربزرگ انگار کشویی بود و اینقد پیر بود. کشیش گفت مجرده یا متاهل سمائیل تک خال زد زیر خنده و گفت ، شوهرش حدوداً سیصدو نود سال پیش مرد. کشیش گفت چرا شوهرش نمیدی و چرا ازدواج نمیکنه؟ سمائیل عمو چنان خندید که.

آقاااا چشمتون روز بد نبینه یک دفعه دیدیم کتیرا گنّا از تو لوله با یه جهش بالا اومد و چنان سرتَپی به سمائیل زد که سمائیل فقط شونزده تا درجا باد معده ازش خالی شد... تا خاص بگه گنّا برای چی میزنی؟ گنّا بلافاصله گفت ، مردیکه ، سر حرف این مردخدا داری چک و چونه میکنی؟ ببین چی میگه به حرفاش گوش کن. آقا ما داشتیم از خنده منفجر میشدیم ولی این قزی که از گنّا دیدیم جرات نکردیم جیک بزنیم. کشیش گفت موقع ظهر بیارش کلیسا تا یه شوهر خوب براش پیدا کنم. سمائیلم گفت چشم. و حرکت کرد. ما از دور فقط دیدیم که دستای گنّا اومده بیرون و داره میرقصه. آقا تازه فهمیدیم که واقعا ازدواج چقد خوبه و چقدم انرژی زاس.  

بعدها البته شنیدیم که گنّا بعد از ازدواج تازه رفته بود کلاس ژیملاستیک و دان چار را گرفته بود و تا نهصد سالگیش سرحال بودو یادمه. دیگه کی مرد و چی شد و یادم نیس.

بله ، دیدی بزرگی کشیشو؟ تا کجاها رو زیر نظر داشت؟ اصلا آدم باید استعداد بزرگی هم داشته باشه. بزرگ شدی همه جوره بزرگ باش.این ریزه کاریا رو هم ببین.

واقعا راس نمیگم به نظرت؟