41 جامعه پِشولی

41

جامعه پِشولی

یه کتابی بود که نوشته یه معدنچی در یکی از معادن زغال سنگ روستایی در یکی از کشورای دارای این ذخایر بود. نمی خوام اسم این کشورو بگم. چون اونا الان جز کشورای پیشرفته هستن. تقریبا یه کتاب خاطره بود. از یکی از روستاهای جنگلی که این معدن اونجا داشت. این معدنچی اسم کتاب خاطره اشو گذاشته بود ، جامعه پِشولی. ایشون تو بخشایی از کتابش خصوصیات این جامعه رو که همه روزه باشون سروکار داشتن را میگه.

معدنچی میگه ، جامعه پِشولی دو تا لایه داره ، یکی روش که قابل لمس و رویت هست. اما یه لایه زیرزمینی داره که آدماش عین پِشول زیر نقمی میرن!. چنان زیر زمینی کاراشونو انجام میدن که هیچی نمی فهمی. یه زمانی میفهمی که آب همه جاتو گرفته و حسابی میفتی تو چاله ای که این پشولا برات کندن!.

می گفت وقتی با این آدما سروکار داشتیم همه آروم و خونسرد و خوب به نظر می اومدن. اما یکهو می دیدی از بین جمعیت یه دعوایی راست شد. اصلا قشنگ دو تا شاخ در میاری از اینکه اینها چجوری با هم اختلاف پیدا کردن و اینجوری افتادن تو کَل هم.

می گفت ، برای ظاهر کاراشون یه قانونی دارن که گویی همین چن لحظه پیش از آسمون اومد. اینقد عالی. اما هر کاری می خواستن انجام بدن حتما پشولا کارارو راس و ریس می کردن. یعنی کاملا هماهنگ بودن. هشتاد درصد کارارو پشولا ردیف می کردن و بیست درصد شایدم کمترشو گوزنگوها. برا همین تولیداتشون هم مثل جامعه شون قابل اعتماد نبود. چون تو ظاهرشو می دیدی ولی زیر نقمی اش بعداً معلوم می شد.

معدنچی می گفت ، من وقتی به این راز این جامعه پی بردم ، فکرمو یه مقدار بیشتر پخش کردم تا ببینم دامنه اینا تا کجاست؟. بعد دیدم ای وای اصلا فراگیر هست. می گفت ما شب و روز تو معدن جان می کندیم و یه مزدی می گرفتیم. اما اینا اصلا نه کارشون معلوم بود و نه بارشون. اما یک دفه متوجه می شدی که اینا میلیاردرن. یارالعجب! اینا دیگه کین؟ بعضی وقتام اصلا تونل های کنده شدشون خیلی وسیع بود.

یه روز دیگه ، تو جمع شون قرار گرفتم ، گفتم باشون که ای یاران ، این چه وضعیه؟ چرا شما راه صدق و راستی و درستی رو در پیش نمی گیرین؟ تا کی می خواین پشولی برین؟ خب وقتی همه پشولی میرین ، هیچ کارتون قابل پیش بینی نیست ، هیچ محصول ساخته شده تون قابل اعتماد نیست ، و هیچ محصول صادراتی تونم اعتباری نداره و اینجوری بعد از مدتی نابود میشین.

خیلی این کتاب جالب بود ، اگه یه وقتی تونسین چنین کتابی گیر بیارین بخونین. اگه گیرم نیاوردین راجع به این جامعه با چنین خصوصیاتی کمی فک کنین شاید به نتیجه ای رسیدین.

واقعا تصوّر کنین چنین آدمایی رو. هیش کس به هیش کس اعتماد نداره. یه مدل ادعا دارن و یه مدل دیگه کارشونو انجام میدن. خب همون اول کاراتونو راس و حسینی انجام بدین دیگه. اینجوری به عدالت نزدیکتره که.

ولی هر چی باشه مدیران جامعه خیلی مهمن. اینان که باید برنامه ریزی و فرهنگ این جامعه رو از پشولی به رو سطحی در بیارن. و مردم هم البته باید همکاری کنن. آی چی میشه اگه جامعه ای که همه آدماش رو راس باشن و حتی یک نفر هم پشول نداشته باشه. واقعا که... راس نمیگم. به نظر شما جامعه ما هم پشولیه؟

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.