بعضی وقتا هم هست که نباید چشم پوشی کرد!

24

بعضی وقتا هم هست که نباید چشم پوشی کرد!

این ماجرایی که براتون تعریف میکنم ، واقعیه هااا. دوسم می گفت داداشش تو یکی از شرکت های دریایی کار می کرد. خونه اشون تو یکی از روستاهای تقریبا ییلاقی بخش کال قوا آباد پیته رد بود. از خونه شون تا محل کارشون یه چیزی حدود 85 کیلومترز هست.

دادش دوسم یه روز جمعه تو خونه بود. کدخدای دهمون حاج آقا پیته رتی به دادشم گفت برو منبع آبو سربزن یه وقتی چیزی توش نباشه. نیست که داداش دوسم موتور داشت ، منبع آب محلشونم تو یه ارتفاعی بود. البته سرش پوشیده بود ، ولی یه دریچه ای داشت که از لابلاش گهگاهی آت آشغال میرفت داخل.

دوس دادشم با موتور رفت پیش منبع آب و سرشو که باز کرد ، دید یه شوپرپری دمرو رو آب افتاده و مرده. دادش دوسم میتونس با یه چوب از اطراف پیدا کنه و اونو از جلو بکشه و درش بیاره! ولی حال و حوصله اشو نداشت. و با خودش گفت ولش کن خودش آب میشه. با بی تفاوتی از کنارش رد شد!. اومد محل و به کدخدا گزارش داد که چیزخاصی نبود و همه چی خوب بود.

این ماجرا چند روزی گذشت و داداش دوسم کلاً قضیه رو فراموش کرده بود. سه شنبه یا چارشنبه روز بود که سرکار بود. خانمش باش زنگ میزنه که آب خونه اشون قطع شد. حالا کی یه؟ ساعت نه صبح. و خانمش گفت که به آب خیلی نیاز دارن و هر طور شده باید مرخصی بگیره و بیاد خونه. آب همه وصله و فقط آب اینا قطع شد.

داداش دوسم با یک ماشین دربستی از لب دریا اومد تا روستاشون ، و یه لوله کش هم گفت و کلی دنگ و فنگ و پول و پَل داد و همه رو جمع کرد تا ببینه آبشون برای چی قطع شد؟

لوله ها رو باز کردن و کلی گشتن تا متوجه شدن که قبل از کنتر مشکل پیش اومد. خلاصه با یک وضعی کنتر آبو باز کردن. همینکه آخرین پیچو که باز کردن و کنتر آب دراومد ، یهو دیدن یه چیزی پوپ صدا کرد و افتاد جلو و آبم با سرعت پشت سرش اومد. بلافاصله کنتورو بستن و آب منزل وصل شد.

لوله کش رفت جلو تا ببینه چی بود که از داخل لوله پوپ کرد و افتاد. دید بله یه دونه شوپرپری همین خفاش!. لوله کش کلی خندیدو گفت بی ساب بوی شوپرپری بود!. و کل آدمای حاضر خندیدن. و ظرف مدت کوتاهی این خبر در محل پیچید و کل محلیام خندیدن!. یک دو روز بعدش کل بخش کال قوا آباد پیته رد هم همه با شنیدن این ماجرا نه تنها خندیدن بلکه بعضیاشون روده بر هم شدن. بعدها که تلگرام در اومده بود این قضیه رو تو تلگرام گذاشتن و هر کی می شنید هم می خندید. خلاصه جهانی شده بود.

اما این وسط داداش دوسم تو فکر عمیقی فرورفت. طوری که بعد از چند روز جرثقیل آوردن و اونو بوکسیل کردن تا از فکر بیرونش آوردن. بعد که خیلی ازش سوال کردن چرا اینقدر عمیق تو فکر فرو رفته بودی؟ مقار آمد!. و ماجرا را گفت.

گفت آره اگه اون روز که کدخدا بمن گفته بود برو سر منبع آب و منم وقتی خفاشو دیدم اگه با چوب میگرفتم اینقدر برام درد سر بوجود نمی اومد. و اینقدر خرج برام نمی گرفت و اینقدر مردم بمن نمی خندیدن. و از همه مهمتر اینکه تو روستای اینا دو تاریخ دارن یکی همین تاریخ رسمی خودمون یکی هم تاریخ خودشون. که کلا مردم منطقه از تاریخ خودشون استفاده میکنن. و تاریخشون بر اساس پاس شدن شوپرپری در لوله منزل دادش دوسم هست. مثلا میگن سه سال قبل از شوپرپری و یا هشتصد سال قبل از شوپرپری و یا شش سال بعد از شوپرپری و...

آره دوسان ، گاهی نباید از خیلی چیزا چشم پوشی کرد بلکه باید عمل کرد و شوپرپری رو گرفت و گرنه رو سر خودت میاد. مگه چقد کار داشت؟.  اینجاس که شاعر می گوید:

چو افتاد شوپرپری بر روی آب منبع همچون بنه بزه وگ

گیر میکند همان شاید در لوله آب منزلت یک وقت

چو بی تفاوت از کنار اینگونه ماجراها بگذری

نشاید که نامت نهند آدمی

درست نمیگم؟ بگو وفا صفا مرام  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.