54
دسی کومپای مش فِیضُل
اون قدیما ، شما فک نکنم یادتون بیاد. اون موقع هایی که گندمارو با دست درو میکردیم و با اسب هم خرمن می زدیم. یادتون میاد؟ نه بابا ، مال خیلی سال پیشه. یه چیزی حدود دویست سیصد سال پیشو میگم.
سالیان سال بود که سیستم اون زمونا اینجوری بود. موقع برداشت گندوما درو میکردیم و سپس در یه جای صافی که بشه با اسب خرمن زد همه رو می چیدیمو و کَر درست میکردیم و هر روز یکی دوتا از این کرها رو با یکی دوتا اسب بشکل دایره ای خرمن می زدیم. بعد تخمای جدا شده ی گندوما رو با استفاده از باد پاک میکردیم. خلاصه سالیان سال اینجوری بود دیگه.
تا اینکه شنیدیم در ترکمن صحرا دسی کومپا اومد و خودش گندمو میخوره و پِسخودشو جدا میکنه و دانه را تحویل میده.
بزرگان رفتن و یک دستگاه از این دسی کومپا رو با رانندگی مش فِیضُل آوردن محل. البته اسم اصلی مش فِیضُل ، فیضل الله بود که اسمشو خلاصه کرده بودن به مش فِیضُل.
کل محل از مرد و زن و پیر و جوان همه جمع شدیم و به استقبال دسی کومپا رفتیم. دیدیم بله ، دسی کومپا آمد و پیش کرها پهلو گرفت.
کل اکبر عمواعلام کرد که آماده باشین تا کرهای شما رو دسی کومپای مش فِیضُل بزنه. آقا ما هم رفتیم روی کرها و دسه های گندمو گرفتیم. تا دسی کومپا روشن شد و مش فِیضُل هم رفت روی سیستم و گفت بدین ، همه کر دسه ها رو دادیمو و اینم گذاشت توی ورودی گندم دسه ها. بعد همه حمله کردیمو گندم دسه ها رو پِتی کردیم داخل کومپا. یک دفعه دیدیم کومپا پرت پرت آمد. مش فِیضُل داد کشید که ای خدا کومپا داره خفه میشه.
کل اکبر عمو بِصلاح وارد بود رفت یک شِردون آب آورد و ریخت داخل دسی کومپا که بتونه گندمارو قورت بده!. مش فِیضُل عمو داد کشید که اکبر آب نریز آب نریز. قالی عمو سریع رفت پشت سر هم دسی کومپا رو زدن که مثلا گندم دسه ها از گلوش پایین بره. چمن خاله هم ایستاده بود. پیرزنی بود که کارای طبابت سنتی رو انجام میداد. همه داد زدن که چمن خاله بیا دماسّی اش رو بگیر. خیال میکردن که دسی کومپا دماسّی شد. خاتون خاله که زن مهربونی بود رفت و یکم دسی کومپا رو نوازش کرد و گفت بلارم شه دسی کومپای بلاره ، کالش هاکن کالش هاکن.
در همین حین مش قاربون اوستای اصلی دسی کومپا ، از راه رسید و تا دید که وضعیت اینجوریه همه رو از دور بر دسی کومپا دور کرد و کومپارو خاموش کرد و برای مردم حاضر در صحنه سخنرانی کرد و شکل کارشو گفت. و همه رو به آرامش دعوت کرد و گفت که باید کرها رو یکی یکی بزنیم و دسه های گندمو هم باید کم کم بدیم به دهنه کومپا.
بعد خودش رفت پشت سیستم و کارشو که شروع کرد تازه همه فهمیدیم که ای بابا اون کارا چی بود؟! هر چیزی راهی داره و هر کاری هم حساب کتاب داره. آقا منبعد همه خودشون اوستا شدن و دیگه میدونسن که چجوری باید با این بنده خدا دسی کومپا کار کنن.
این قضیه گذشتو بعد از مدتی اعلام کردن که تو محل تلگرام اومد!. آقا همه تلگرام گرفتیمو و شروع کردیم به همدیگه پغوم و پسغوم دادن. آقا عین دسی کومپای مش فِیضُل با این بنده خدا تلگرام برخورد کردیم. اینقد پیغام دادیم که این تلگرام هم خفه کرد. هر کس از هر جا یه چیزی براش میومد بدون اینکه خودش ببینه و بشنوه و بخونه ، فوری برای کل محل فوروارد می کرد. یادمه یه روز صبح که بلند شدم و تلگرامو باز کردم دیدم فقط یک نفر برام هیژده هزار پست ارسال کرد. آقا یه نفر بود که لیسانس فوروارد رو داشت. تازه یکی بود که اون دکترای فوروارد رو داشت. از زمین و زمان برای ما فوروارد میکرد. محل ما بیست و پنج خانوار بود ، فقط یازده هزارتا کانال داشت. و گروه که دیگه نگو. اصلا نمی شد شمرد. من یه بار خواستم بشمرم تا نهصد و هشتاد و چارهزارتا رفتیم که دیگه رد شدم و ول کردم.
همه محلی ها هم تو کانال و گروه ها اَد بودن. یعنی وقتی کانالو باز میکردی و داخلش می شدی گم میشدی تا دربیای.
شاید بعضی وقتا تا سه شبانه روز طول میکشید. خدا بیامرزه میگن گال بوته گنّا رفت تو تلگرام گم شد و بعد از یک هفته جنازه اشو پیدا کردن. نیست که بیچاره رفته بود تو کانال ، این مهندس فوروارد و دکتر فوروارد اینقد مطالب روش ریختن که بیچاره اون زیر خفه شد. خلاصه...
آقا ، حالا گفتن که تلگرام اومد ، اینهمه مطالب ، اینهمه پست ، اصلا فک کردی که هی برای اینو اون مطالب و عکس و صدا و فیلم و ... می فرستی ، اصلا خودت یه ذره اشو میخونی؟
اینهمه پست های موعظه و خطابه و سخنرانی و خبر و ... اصلا خودت یه ذره تحت تاثیر قرار می گیری؟ اصلا تو رفتارت تونسی یه ذره تغییر با استفاده از این فورواردها و مطالب بوجود بیاری؟آقا ، برو یه مطلبو بخون و ببند همه تلگرامو. همون یکیشو تو رفتارت و تو جامعه ات و تو هر جای دیگه پیاده کن. و گرنه اینکه هی وانمود کنی که بله ، تو هم خیلی بلدی که نشد کار!. یکی یاد بگیر پیاده کن و دوباره یکی دیگه یاد بگیر و پیاده کن. نه اینکه هزار هزار مطالب و سخنرانی و حرف و موعظه ، ولی یک دونه اشو اصلا در زندگیت نبینن.
واقعا راس نمیگم؟. حالا بازم برو فوروارد کن...