38
بجای کمک فحاشی نکنین
یه بار سوار ماشین سواری بودیم از داخل شهر به یک مسیر طولانی می رفتیم. راننده ما با عجله می راند. تا بلکه از اون ور دوباره سریعتر یه سرویس دیگه سوار کنه.
باری عرض می شود ، تا اینکه نزدیکِ یه سه راهی رسیدیم. البته مسیر ما مستقیم بود ولی از روبرو و از سمت راست ما یه فرعی داشت که از داخلش یه ماشین وانت از این قدیمیا که دنده اش بغل فرمونشه. مزدا 1000 بیرون اومد و فقط راننده اش یه نیم نگاهی به ماشین ما کرد جاده مارو برید. و می خواست بسمت مخالف ما بره.
راننده ما این فرصتو داشت که بهش اجازه بده و اول اون رد شه و بعد خودش. اما با قلدری تمام اومد جلوی وانت و یه طوری ایستاد که نه خودش می تونس رد بشه و نه وانت.
راننده ی وانت مزدا ، فقط کله اش پیدا بود و نشون می داد که ظاهرا ضعیف و ناتوان هست. ولی راننده ما ، هیکل میس قایده ، قد یک وجب و چهارانگشت بالا. از داخل ماشین چنان داد و بیداد و فحش و بد و بیراهی راه انداخت که ما همه کلاً زبونمونو دقیقا نمی دونسیم کجای دهانمون الان قرار داره.
راننده مزدا وانت مظلومانه فقط نگاه می کرد. البته موقعیت طوری بود که اگه راننده ما یکم عقب می رفت خیلی راحت همه چی تموم می شد و اون رد می شد و ما هم میتونسیم رد بشیم. ولی عجله و قلدری و مثلا شهری رانندگی کردن راننده ما مانع این می شد که عقب بره. برا همین انتظار داشت از مزدا وانت که اون جا رو خالی کنه تا این رد بشه. البته اون کار سختتری رو می بایستی انجام بده. و عقلن هم ما می بایست عقب می رفتیم.
راننده مقابل منتظر بود که راننده ما اجازه بده تا اون رد شه. اما راننده ما که تا الان فقط با زبون بد و بیراه می گفت ، اینبار وقتی وضعو اینجوری دید با دست هم مستقیم اشاره می کرد که چرا جارو براش خالی نمیکنه که این بتونه بره.
لحظه به لحظه کار بجای باریکتر کشیده میشد.
راننده ما با عصبانیت و قلدری در ماشینشو محکم باز کرد و به بیرون جهید. همه ما انالله راننده مقابلو خوندیمو و گفتیم برای آخرین بار اون بنده خدا رو ببینیم.
با دو دستش به راننده اشاره می کرد که این چه وضعیه و کلمات ناجور هم بکار می برد. و رفت پیش اون راننده مظلومی که فقط کله اش از شیشه پیدا بود و درب ماشینشو گرفت. که باز کنه و راننده رو بیاره پایین.
راننده مزدا وقتی وضعو اینجوری دید خیلی آرام و حلزونی از بیرون دستگیره درب ماشینشو باز کرد. ابتدا سرش اومد بیرون و سپس آروم عین مارهای بوا و پینتون اندامشو در آورد. آقا نبودین ببینین و چشمتون بد نبینه ، این راننده مزدا هرچه می اومد بیرون تموم نمی شد. وقتی بطور کامل وَل ویازشو کشید و بیرون اومد راننده ما تته پته افتاد و همه ما که داخل ماشین نشسته بودیم تا کارته بازی راننده مارو ببینیم هم خشکمون زد و هم یکهو همه خندیدیم. راننده ما پیشونیش درست می خورد به سگگ کمربند راننده مزدا. آقا تو نگو این راننده ، داخل مزدا عین مارکلافه شده بود.
هیچی نگفت فقط با یک صدای نکره ای کفت ؛ چیه؟
راننده ما با اون وضعیت عصبانی که داشت ، درست دو تا 360 درجه چرخید و یک دور 270 درجه هم زد و با تمام تواضع و فروتنی توام با لبخندی ملیح تر از لبخند ژوکوند گفت ، هیچی فقط خواستم بگم یکم مواظب باش. راننده مزدا گفت ؛ برو... برو عقب تر تا رد شم. راننده ما هم ذوق کنان ، از اینکه اون دِب شاهنامه هیچی باش نگفت و به همین مقدار قناعت کرد ، راضی و خوشنود اومد بلافاصله عقب رفت و راننده مزدا هم دوباره باز به عین مار به داخل ماشینش جهید و بازم به همان نمای قبلی برگشت که فقط سرش پیدا بود.
یکی از مسافرا که از افسرای رانندگی بود گویا ، به حرف اومد و گفت ، آقای راننده تو اینجور مواقع باید صبور باشی ، و بهتر بود کمکش کنی نه اینکه بد و بیراه بگی.
واقعا که ، آقا حالا تو این وضعیت جاده و شهر اگه یه کسی تو رانندگی و یا پیاده روها خطایی داشتن باید کمکشون کنین تا بتونن از مخمصه در برن نه اینکه بد و بیراه و فحش و ناسزا بدین. یک وقتی دیدی یکی مثل همون راننده مزدا 1000 با دوز خطرناکترش گیرتون اومد و شما را اوسّا کرد.
گذشته از همه این مسائل محض رضای خدا و انسانیت ، اینقدر عصبانیت و تندخویی نکنین. خیل خب حتی حق با شما هم باشه. پس دیگه کجا می خواین انسانیتتونو به نمایش بزارین. شاید دیگه فرصتی برای نمایش شما وجود نداشته باشه.
آره دیگه... خیلی چیزا میشه از مدل نصیحت گفت. ولی یکم شماهم باید فک کنین دیگه.
بقیه اشو خودت فک کن.